• وبلاگ : شهيدستان
  • يادداشت : اين خاطره اشکم را در آورد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    [ ميلاد ] - [EMAIL ] - [ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۵- 15:15 ]

    به خدا قسم ديگه تحمل دوري آقامون رو ندارم
    گرچه يه با يكي از سربازهاي آقا تو يه مخمصه نجاتم داد وبه خودم اميدوار شدم ولي دارم از دلتنگي منفجر مي شم
    تورو به خدا بيشتر دعا كنيد
    يا صاحب الزمان برس به فريادمان
    به كلبه محقر اما نوراني منم يه سر بزنيد
    منتظرم

    [ ميلاد ] - [EMAIL ] - [ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۵- 15:10 ]

    سلام
    اللهم عجل لوليك الفرج
    الهي آمين
    دوست عزيز من مي خواهم يه گروه ضد آمريكايي وضد اسراييلي تشكيل بدم كه همه اعضا حاظر باشند در صورت كوچكترين تعرض به ايران اسلامي از طرف هر كشوري منافع بزرگ اون كشور رو با عمليات انتحاري نابود كنند
    اگه كسي هست يا سراغ دارين به من معرفي كنيد تا بعدا تقسيم وظايف وتوجيه را شروع كنيم در ضمن براي اعضاي اين گرو يك كد مخفي صادر مي شود
    به اميد روزي كه در دنيا هيچ ظالمي وجود نداشته باشد
    اللهم عجل لوليك الفرج
    من خيلي خيلي منتظرم
    لطفا در ايجاد اين گرو همكاري كنيد.
    در وبلاگم خو دتون رو معرفي كنيد

    [ ريحانه و فاطمه ] - [EMAIL ] - [ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵- 21:28 ]

    سلام خوبي منم گريه ام گرفت به خدا وقتي يادم به خوزستان مي يفته به حال و هواش به شلمچه اش و هويزه اش و چزابه و فكه و....به خدا گريم مي گيره يادم مي ياد كه چقدر گنه كارم يادم كه به خودم مي يفته خجالت مي كشم اسم شهدا رو حتي بر زبون مي يارم برامون دعا كن
    براي ظهور آقا هم همين طور
    خوشحال ميشيم اين افتخار رو داشته باشيم كه يه آدم مومني مثل شما بهمون سر بزنه

    [ آسماني ها ] - [EMAIL ] - [ چهار شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۵- 19:59 ]

    سلام همسنگر
    خاطره جالبي بود
    شرمنده كه چند وقت بود بهتون سر نزده بودم . آخه خيلي سرم شلوغ بود
    وبلاگ زيبايي داري
    محيطش و مطالبش جذاب و در كل باحاله
    انشا الله موفق باشي
    راستي بازم به من سر بزن خوشحال ميشم

    به اميد روزي كه او بيايد...

    [ نگين ] - [EMAIL ] - [ چهار شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۵- 09:54 ]

    هر گاه قلبت از تبعيض به ستوه آمده بود
    به کوهستان برو و خدا را فرياد کن...
    هنوز هم جاي اميدواري هست؟!
    پاسخت را زودتر ازآنچه فکر ميکني مي دهد که...
    ...آري هست!!
    ************
    با پرونده پدر به روزم و منتظر حضور سبز و گرمتون.
    شاد باشيد.

    [ zahra ] - [EMAIL ] - [ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵- 20:56 ]


    salam omidvaram keh kob basied aghe vagt kardied ba ma ham sar bazanied
    siteh basyar jalabi daried movafag basied

    [ محمد جواد ] - [EMAIL ] - [ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵- 23:22 ]


    *********************************
    اي خاک ! خوش بحالت ، آغوش را گشودي ،
    زيباترين گل آخر ، از دست ما ربودي ...
    *********************************
    ما را اين گمان نبود که بعد از او بمانيم .
    اما او رفت و زمين ماند و ما نيز بر زمين ...
    *********************************

    [ سجده ] - [EMAIL ] - [ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵- 07:50 ]

    پدر مي رود و با روح آيينه مي پيوندد و ملت ، چگونه باور كنند قصه كوچ ساربان را ؟ كاش اين قلم ياراي توصيف آن لحظات ناشكيبايي ، پر التهاب و پرشور و اشك را داشت .

    [ سجده ] - [EMAIL ] - [ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵- 07:51 ]

    سلام . ممنونم كه سر زدي

    [ کاظمي ] - [EMAIL ] - [ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵- 22:45 ]

    بسم رب المهدي
    اين خاطره رو چندين و چند بار خوندم.هر بارم انگار که ته دلم خالي مي شه.و مطمئن مي شم که شهادت لياقت مي خواد.خدا گلچين قابليه.
    در ضمن ممنون که به وبلاگ نو بنياد بنده سر زديد.موفق باشيد
    يا علي

    [ انصار الشهدا ] - [EMAIL ] - [ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵- 00:27 ]

    سلام
    از محبت شما بي نهايت ممنون.
    عذر خواهي ما را به خاطر ديرسر زدن ببخشيد. پاره اي مسايل از جمله امتحانات بعضي بچه ها و خرابي کامپيوتر و ... باعث شد تا ...
    خاطره بسيار زيبايي بود. واقعا لذب برديم.
    ما به روزيم و چشم انتظار حضور سبز شما.
    التماس دعا
    ياعلي

    [ سجده ] - [EMAIL ] - [ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵- 08:34 ]

    چه زيباست در راه معشوق ، تحمل درد و رنج كردن ، زير سنگ هاي آسياب حيات خرد شدن ، در درياي غم فرو رفتن ، به خاطر حق متهم شدن و نفرين و لعنت شنيدن و از همه جا رانده و از همه كس مطرود شدن .
    ممنونم از حضورتون .

    [ سجده ] - [EMAIL ] - [ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵- 08:34 ]

    واقعا خاطره عجيبي بود .

    [ صدر ] - [EMAIL ] - [ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵- 02:16 ]

    سلام

    به ظاهر همراهشون بوديم و در باطن مي دونم كه هيچي نبودم ...
    روز هاي عاشقي بروز هست

    [ پريشان ] - [EMAIL ] - [ پنج شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵- 23:09 ]

    سلام
    اول ولادت حضرت زينب مبارك.
    واينكه ... چه عشقي بود كه اينجور آدم ها از خيلي چيز ها ميگذشتند كه به خيلي چيز ها برسن؟

       1   2      >