بی سیم زده اند «بعد از تمرین به اسکله گردان نروید؛ بیایید اسکله لشکر.»
نگران شده ام.
اولین نفر از ساحل بالا می آیم. بچه ها پشت سر من می آیند. از بس فین زده اند، نفس برایشان نمانده. پایشان به ساحل که می رسد می نشینند روی گِل ها.
فرمانده لشکر (حاج حسین خرازی) دورتر ایستاده. پشت سرش یک عده دیگر ایستاده اند. تاریک است، درست نمی بینم؛ به نظرم گریه می کنند؛ قدم هایم را تند می کنم.
***
به پشت سری ها می گوید: «ببینید این بچه های غواصو، سنّشون رو، شرایطشون رو تو این سرما، تو نیمه های شب،... دیگه خود دانید.»
***
گریه امانشون رو بُرید... از سرمای هوا و سختی کارشان گله کرده بودند.
|