سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

تیر 1386 - شهیدستان

آب کم بود... (چهارشنبه 86/4/27 ساعت 10:59 عصر)

بچه که بود توی هیئت سقایی می کرد.

Ø      .

عراقی ها گرفتندش. بعد چند روز محاصره و بی آب و غذایی ، زجر کشش کردند. به دست و پاهایش تیر زدند.

یک صبح تا ظهر گفت (( آب))

گفت تا شهید شد.

______________________________

آب کم بود.

دخترهای امدادگر سهم آبشان را می دادند به پاسدارها.

می گفتند (( شماها می روید می جنگید، می دوید، بیش تر تشنتون می شه.

ما اینجا توی مسجدیم. کاری نمی کنیم که.))
  • نویسنده: مطهر

  • نظرات دیگران ( )

  • اگه تشنه م نباشه... (یکشنبه 86/4/10 ساعت 8:35 عصر)

    یک پسربچه دیدم. افتاده بود گوشه ی سنگر. نشستم کنارش. به ش گفتم (( وایسا. الآن می روم برایت آب می آرم.))

    دستم را گرفت. گفت  (( نه حاجی، آب می خواهم چه کار؟ فقط برو از اینجا.))

    اصرار کردم که (( نه، حتما باید برایت آب بیارم.))

    باز گفت (( آب نمی خواهم. برو... نیگا کن. الآن که آقا می آد، اگه تشنه م نباشه، چه جوری توی صورتش نگاه کنم؟ ))

     عطش...


  • نویسنده: مطهر

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    محمد علی شاهمرادی می نویسد: هدف ... هرگز حاکمیت فرد یا گروه خاصی
    یک پروه
    ویزا گرفت رفت اونطرف!
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 1 بازدید
    بازدید دیروز: 14
    کل بازدیدها: 119794 بازدید
  •   درباره من
  • تیر 1386 - شهیدستان
    مدیر وبلاگ : مطهر[40]
    نویسندگان وبلاگ :
    مطهره
    مطهره (@)[0]


  •   لوگوی وبلاگ من
  • تیر 1386 - شهیدستان
  •  فهرست موضوعی یادداشت ها
  • غواص ها[23] . عمومی[8] . خرمشهر[3] . عطش[3] . حکایت شهدا[2] . سرداران شهید[2] .
  •   مطالب بایگانی شده
  • اردیبهشت 1385
    خرداد 1385
    تیر 1385
    شهریور 1385
    مهر 1385
    آبان 1385
    فروردین 1386
    اردیبهشت 1386
    خرداد 1386
    تیر 1386
    مرداد 1386
    مهر 1386
    آذر 1386
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  • چفیه
    خلوت تنهایی
    مائدة من السماء
    شهید فراموش شده
    مرصاد